برگهای پاییزی خاطرات من |
|||||||||||||||||
دو شنبه 24 شهريور 1393برچسب:, :: 10:26 :: نويسنده : مریم
گاهي خيــــال مي كنم ، خــدا روي لحظاتش قيــمت گذاشته است !!! خيلي از شب ها ، ارزانـــي خودش ،اما شب هايي هست كه براي من ، زيادي گـــــــران تمـــام مي شود
نظرات شما عزیزان: ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
دیدی آخرش منو تنها گذاشت و رفت ، از زمین قلبمو برنداشت و رفت ، دیدی آخرش منو دیونه کرد ، واسه رفتن همین و بهونه کرد ، دیدی اون وعده هایی که رنگی بود ، تمومش واسه قشنگی بود ، دیدی اونی که دلمو بهش دادم ، رفت از چشمای نازش افتادم ، دیدی اونی که می گفت ماله منه ، دم آخر نیومد سر بزنه ، دیدی خط زد اسمم و از دفترش ، رفت و اسپند نزدم دور سرش ، دیدی اون نخواست برم به بدرقش ، دیدی باختم تو مسابقش ، دیدی مهربونیارو زد کنار ، رفت و چشمامو گذاشت تو انتظار ، دیدی رفت گذاشت به پای سرنوشت ، گفت شاید ببنیمت توی بهشت .....
پاسخ:سلام مينا خوبي؟؟؟ مرسي از اين شعر پر از احساست ....زنده باشي محمد حسين
![]() ساعت8:34---26 شهريور 1393
وبلاگت حرف نداره
![]() ![]() ![]() ![]()
آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان
|
|||||||||||||||||
![]() |